معنی دشمن ملت ‏

حل جدول

دشمن ملت

اثری از هنریک یوهان ایبسن


دشمن ملت ‏

فیلمی از تونی اسکات


کارگردان فیلم دشمن ملت

تونی اسکات


مردی در آتش، دشمن ملت ‏

فیلمی از تونی اسکات


مردی در آتش ، دشمن ملت ‏

فیلمی از تونی اسکات

گویش مازندرانی

دشمن

دشمن

لغت نامه دهخدا

ملت

ملت. [م ِل ْ ل َ](ع اِ) دین و کیش و شریعت.(غیاث). کیش و دین و آیین و مذهب.(ناظم الاطباء). مله. ج، مِلَل «: فاتبعوا ملهابراهیم حنیفاً». اشتقاق ملت از امللت الکتاب است وملت و دین دو نام اند آن شرع را که خدای عزوجل نهاد میان بندگان بر زبان انبیا.(کشف الاسرار ج 1 ص 206):
امیرعالم عادل محمد محمود
جلال دولت و ملک و جمال ملت و دین.
فرخی.
و آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان
از ملت محمد و توحید کردگار.
منوچهری.
یمین دولت و دولت بدو گرفته شرف
امین ملت و ملت بدو گرفته جمال.
عنصری.
از روزگار و خلق ملولم کنون ازآنک
پشتم به کردگار و رسول است و ملتش.
ناصرخسرو.
آفتاب پرست بوده اند یاملتی ضعیف داشته و...(ابن البلخی).
همیشه تا رخ صورت بری است از معنی
همیشه تا دل دعوی قوی است از برهان
تو دار مایه ٔ اظهار صورت و معنی
توباش حجت برهان ملت و ایمان.
عثمان مختاری(دیوان چ همایی ص 368).
شمشیر پاسبان ملک است و نگاهبان ملت.(نوروزنامه).
عید اضحی سنت و رسم خلیل آزر است
اهل ملت را به رسم و سنت او افتخار.
امیر معزی(دیوان چ اقبال ص 410).
زین فتح نو که کردی ملت گرفت قوت
زین ملک نو که بردی دولت گرفت بالا.
امیرمعزی.
شادی به تو مخلد، شاهی به تو مؤید
ملت به تو مزین، دولت به تو مهنا.
امیرمعزی.
معین دولت عالی نصیر ملت حق
که پهلوان ملوک است و سیدالامرا.
امیرمعزی.
خلاف میان اصحاب ملتها هرچه ظاهرتر، بعضی به طریق ارث دست در شاخی ضعیف زده و...(کلیله و دمنه). در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی می گفتند و گرد تقبیح ملت خصم و نفی مخالفان می گشتند.(کلیله و دمنه).
سپهر دانش و دولت بهار ملکت و ملت
جمال مسجد ومنبر نظام مجلس و میدان.
عمعق(دیوان چ نفیسی ص 190).
موحدی است گذشتن ز ملت ثنوی
ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود.
سوزنی.
مفتی شرع کرم عاقله ٔ ملت جود
آنکه از مادر احرار چنو کم زاید.
انوری(دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 636).
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا
مادر بخت یگانه زای صفاهان.
خاقانی.
از نسیم عدل او هر پنج وقت
چارملت را امان بینی بهم.
خاقانی.
امام ملت چارم که آسمان ششم
سعود مشتری او را نثار می سازد.
خاقانی.
دولت شده در زمان عمرت
چون ملت در ضمان کعبه.
خاقانی.
مراسم ملک و ملت به وی تأکید پذیرفته.(سندبادنامه ص 6). در ملت خدای ترسان و حق پرستانید.(مرزبان نامه چ قزوینی ص 254).
وز آنجایی که یزدان آفرید است
نیاکان مرا ملت پدید است.
نظامی.
هست کیش و راه و ملت بی شمار
تا تو بشماری نیابی روزگار.
عطار.
از برای تشیید قواعد دین و ملت و تشدید عواقد فرض و سنت انبیا و رسل را به خلایق فرستاد.(جوامع الحکایات عوفی).
آنجا که الست آمد ارواح بلی گفتند
این مذهب و ملتها می دان که نبود آنجا.
مولوی(کلیات چ امیرکبیر ص 14).
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست.
مولوی(مثنوی چ رمضانی ص 106).
پناه ملت حق تا چنین بزرگانند
هنوز هست رسول خدای را انصار.
سعدی.
جوری که تو می کنی به اسلام
در ملت کافری ندیدم.
سعدی.
سعدی اینک به قدم رفت و به سر بازآمد
مفتی ملت اصحاب نظر بازآمد.
سعدی.
مذهب حق دارم و ملت خیرالبشر
در بد و نیک جهان عقل امام من است.
ابن یمین.
شیخ عالم قطب ملت کآسمان فضل را
محور رأی منیر او بود دائم مدار.
ابن یمین.
چون به دین اسلام درآمد و ملت نبوی و دین حنفی را به گوش هوش و سمع رضا اصغا فرمود... در اخلاص از اویس و سلمان صادقتر شد.(تاریخ غازان ص 76). اعتقاد موحدان در اعجاز ملت احمدی و اظهار دین محمدی... ممهدتر... شد.(تاریخ غازان ص 77). اشعه ٔ انوار دین محمدی بر ضمیر منیرش ساطع و لامع گشت و در خاطر عاطرش میلان به این ملت حق ظاهر می شد.(تاریخ غازان ص 78). پیری مجوسی را بر آن دیدند از اهل جدل و کلام و بحث آن شیخ از ایشان پرسید که شما را چه مذهب و ملت و کیش است.(تاریخ قم ص 66). ایشان را به اسلام دعوت کنید و مردم بدیشان فرستید و تعریف کنید و مذهب و ملت خود بر ایشان عرض کنید.(تاریخ قم ص 66).
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
حافظ.
و رجوع به مله شود.
- مجوسی ملت،آنکه بر دین مجوس است:
مجوسی ملتی هندوستانی
چو زردشت آمده در زندخوانی.
نظامی.
- ملت اسلام، شریعت اسلام.(ناظم الاطباء).
- ملت بیضا، شریعت اسلام.(ناظم الاطباء).
|| گروه.(غیاث). گروه و مردمانی که بریک کیش و آیین باشند.(ناظم الاطباء). پیروان یک دین:
بشد ز ملت پور خلیل حمزه پدید
که بد به قوت اسلام احمد و حیدر.
ناصرخسرو.
از او هر امتی را امر معروف
وز او هر ملتی را نهی منکر.
امیرمعزی.
کدام فضیلت از این فراتر که از امت به امت و از ملت به ملت رسید و مردود نگشت.(کلیله چ مینوی ص 19).
دل ملت بدو شده است قوی
بازوی دین بدو گرفته ظفر.
جمال الدین عبدالرزاق(دیوان چ وحید دستگردی ص 177).
هم ز کلکت شرع او اندر حریم احترام
هم ز عدلت ملت او با ردای کبریا.
جمال الدین عبدالرزاق(ایضاً ص 38).
||(اصطلاح حقوق) گروهی از افراد انسانی که بر خاک معینی زندگی می کنند و تابع قدرت یک حکومت می باشند.(ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). در تئوری کلاسیک ناشی از انقلاب کبیر فرانسه ملت عبارت است از شخص حقوقیی که ناشی می شود از مجموعه ٔ افرادی که دولت را تشکیل می دهند و دارای حق حاکمیت می باشند.(ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). ||(اصطلاح حقوق بین الملل عمومی) دسته ای از افراد انسانی که عموماً در خاک معینی سکونت اختیار کرده و دارای وحدت نژاد و زبان و مذهب می باشند به طوری که این وحدت برای آن افراد طرز فکر و تاریخ مشترک بدان گونه ایجاد کند که پیوند همزیستی بین آنها پدید آورد. در فقه اصطلاح امت به همین معنی استعمال شود.(ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).

ملت. [م َ](ع مص) حرکت دادن و سخت جنبانیدن چیزی را.(ازمنتهی الارب)(از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).


دشمن

دشمن. [دُ م َ] (اِ مرکب) (از: دش، بد و زشت + من، نفس و ذات، و برخی گویند مرکب از «دشت » به معنی بد و زشت و «من » است) بدنفس. بددل. زشت طبع. به معنی مفرد و جمع بکار رود. (از غیاث). آنکه عداوت می کندبه شخص و کسی که ضرر می رساند. حریف مخالف و ضد و معارض و مبغض. (ناظم الاطباء). بدخواه. بدسکال. بَغوض. (دهار). بَغیض. حَص ّ. حُصاص. خَصم. خَصیم. رَهْط. رَهَط. عادی. عَدوّ. مشاحن. (منتهی الارب):
چو هامون دشمنانت پست بادند
چو گردون دوستان والا همه سال.
رودکی.
یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق
دوستت باد شفیق دشمنت غیشه و نال.
رودکی.
پیش تیغ تو روز صف دشمن
هست چون پیش داس نو کرپا.
رودکی.
میلفنج دشمن که دشمن یکی
فراوان و دوست ار هزار اندکی.
بوشکور.
صف دشمن ترا ناستد پیش
ور همه آهنین ترا باشد.
منجیک.
دلت گر به راه خطا مایل است
ترا دشمن اندر جهان خود دل است.
فردوسی.
نخواهم پدر یاری من کند
که بیغاره زین کار دشمن کند.
فردوسی.
زمین کوه تا کوه پرخون کنیم
ز دشمن زمین رود جیحون کنیم.
فردوسی.
همه زیر دستان ز من ایمنند
اگر دوستدارند و گر دشمنند.
فردوسی.
چو نامه سوی مرزداران رسید
که آمد جهانجوی دشمن پدید.
فردوسی.
چنین گفت موبدکه مرده بنام
به از زنده دشمن بدو شادکام.
فردوسی.
ز دشمن دوستی ناید وگر چه دوستی جوید
در این معنی مثل بسیار زد لقمان و جز لقمان.
فرخی.
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کو نیست دشمن دشمن.
عنصری.
من ترا مانم بعینه تو مرا مانی درست
دشمن خویشیم هر دو دوستار انجمن.
منوچهری.
ز دشمن کی حذر جوید هنرجوی
ز دریا کی بپرهیزد گهرجوی.
(ویس و رامین).
نگردد موم هرگز هیچ آهن
نگردد دوست هرگز هیچ دشمن.
(ویس و رامین).
خراسان ثغری بزرگ است و دشمنی چون ترک نزدیک. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 427). هر کس که خواهد که بدست دشمن افتد به غزنین بباید بود. (تاریخ بیهقی ص 674).
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته به بند.
؟ (از تاریخ بیهقی ص 390).
خبر آن [دیدار] به دور و نزدیک رسیده و دوست و دشمن بدانست. (تاریخ بیهقی).چو پیدا شود دشمنی کینه جوی
نهان هر زمان پرس از کار اوی.
اسدی.
ز بهر تو جان من این بیش نیست
کس اندر جهان دشمن خویش نیست.
اسدی.
ز دشمن مدان ایمنی جز به دوست
که بر دشمنت چیرگی هم بدوست.
اسدی.
دشمن را خوار نباید داشت اگر چه حقیر دشمنی بود که هر که دشمن را خوار دارد زود خوار شود. (قابوسنامه). ای پسر جهد کن که دشمن نیندوزی. (قابوسنامه). دشمن هر چند حقیر باشد خرد مگیر. (خواجه عبداﷲ انصاری). از دشمن روی دوست حذر کن. (خواجه عبداﷲ انصاری).
دشمن من چاهی تیره ست و من
برتر ازین تیره چَه ْ و روشنم.
ناصرخسرو.
گویند چرا چو ما نمی باشی
بر آل رسول مصطفی دشمن.
ناصرخسرو.
بدانست فخرم که جهال امت
بدانند دشمن قلیل و کثیرم.
ناصرخسرو.
بر دشمن ضعیف مدارایمنی
بخرد نباشد ایمنی از دشمنش.
ناصرخسرو.
جانست و زبانست و زبان دشمن جانست
گر جانْت بکار است نگه دار زبان را.
مسعودسعد.
دوست گر چه دوصد، دو یار بود
دشمن ار چه یکی، هزار بود.
سنائی.
نباشددشمن دشمن بجز دوست.
سنائی.
دشمن که افتاد، در لگدکوب قهر باید گرفت تا برنخیزد. (مرزبان نامه).
منکر آیینه باشد چشم کور
دشمن آیینه باشد روی زرد.
عمادی شهریاری.
آنچه دیده دشمنان کعبه از مرغان به سنگ
دوستان کعبه از غوغا دوچندان دیده اند.
خاقانی.
دشمنان دست کین برآوردند
دوستی مهربان نمی یابم.
خاقانی.
آنچه عشق دوست با من می کند
واللَّه ار دشمن به دشمن می کند.
خاقانی.
دشمنان بیرون ندادند این حدیث
این حدیث از دوستان بیرون فتاد.
خاقانی.
دولتت بیش و دشمنت کم باد.
؟ (از سندبادنامه ص 11).
اگر دشمن نسازد با تو ای دوست
تو می باید که با دشمن بسازی.
(منسوب به امام فخر رازی).
دشمن خرد است بلائی بزرگ
غفلت از آن هست خطائی بزرگ.
نظامی.
دشمن ار چه دوستانه گویدت
دام دان گرچه ز دانه گویدت.
مولوی.
دشمن طاوس آمد پرّ او
ای بسا شه را بکشته فرّ او.
مولوی.
چون فرومانی بسختی تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست برکن دوستان را پوستین.
سعدی.
دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.
سعدی.
حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن
که بر دندان گزی دست تغابن.
سعدی.
چون دیده به دشمنی دلم خست
از دشمن خانه چون توان رست.
امیرخسرو.
دشمنانت بهم چو رای زنند
بر فتوح تو دست و پای زنند.
اوحدی.
ترکشان کن که دوستان بدند
زآنکه این هر دو دشمن خردند.
اوحدی.
ترا ایزد چو بر دشمن ظفر داد
به کام دوستانش سر جدا کن.
ابن یمین.
گفته اند اینکه دشمن دانا
به ز نادان دوست در همه جا.
مکتبی.
دشمن ار دشمنی کند فن اوست
کار صعب است دشمنی از دوست.
مکتبی.
سینه چاکان دم تیغ بلا آزاردوست
بی سر و پایان دشت شوق دشمن خان و مان.
ظهوری (از آنندراج).
من ز دشمن چگونه پرهیزم
دشمن من میان سینه ٔ من.
صائب.
چون تو دشمن وعده ای از آشنارویان شهر
بیوفایی آفتی بیمهر بیدردی که دید.
وحید (از آنندراج).
شکوه را امشب به لب دست آشنا میخواستم
رنجش محجوب را دشمن حیا می خواستم.
شفائی (از آنندراج).
دشمن تو نفس توست خوار کن او را
تانشود چیره و قوی به تو دشمن.
حاج سیدنصراﷲ تقوی.
من اینجا یک تن و یک شهر دشمن.
(از شبیه مسلم).
اًشمات، دشمن را شاد کردن. (از منتهی الارب). بَبر؛ دشمن شیر. (دهار). تَجصیص، حمله آوردن بر دشمن. جَحجبه؛ هلاک کردن دشمن را. (از منتهی الارب). دَیلم، دشمنان. (دهار) (منتهی الارب). رعک، نرم گردانیدن دشمن را.سودالاکباد؛ دشمنان. عَزیم، دشمن سخت و قوی. قِتل، دشمن جنگ آور و مقاتل. (منتهی الارب). کاشح، دشمن نهانی. (دهار).
- امثال:
با هر که دوستی ّ خود اظهار می کنم
خوابیده دشمنی است که بیدار میکنم.
(امثال و حکم).
چغندر گوشت نگردد، دشمن دوست نگردد. (جامع التمثیل).
دشمنان در زندان دوست شوند. (امثال و حکم).
دشمنان سه فرقه اند: دشمن و دشمن دوست و دوست دشمن. (امثال و حکم).
دشمن اگر قویست، نگهبان قوی تر است.
(امثال و حکم).
دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیاده کند. (امثال و حکم).
دشمن چو بدست آمد و مغلوب تو شد
حکم خرد آنست امانش ندهی.
(جامع التمثیل).
دشمن چه کند چو مهربان باشد دوست.
(امثال و حکم).
دوستی با مردم دانا نکوست
دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست.
(امثال و حکم).
نمیدانم چه بر سردارد این بخت دورنگ من
ز دشمن می گریزم دوست می آید به جنگ من.
؟
- دشمن انگیز، دشمن انگیزنده. برانگیزنده ٔ دشمن.
- دشمن انگیزی، عمل برانگیختن دشمن. تحریک دشمن.
- دشمن اوبار، دشمن بلعنده. که دشمن را ببلعد و نابود کند. در بیت ذیل صفت شمشیراست:
ای خداوند حسام دشمن اوبار از جهان
جز زبان حجت تو ابر گوهربار نیست.
ناصرخسرو.
- دشمن تراش، که سبب ایجاد دشمن شود. که موجب پیدا آمدن دشمن شود.
- دشمن بچه، فرزند دشمن: رای عالی بر آن واقف باید گشت و تقرب این مرد را هر چند دشمن بچه است قبول کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 558).
- || دشمن کوچک. دشمن حقیر. دشمن خرد.
- دشمن پراکنده کن، تارومارکننده ٔ دشمن:
زمین زنده دار آسمان زنده کن
جهانگیر دشمن پراکنده کن.
نظامی.
- دشمن جانی، مقاتل و آنکه با شخص جنگ میکند. (ناظم الاطباء). دشمن سخت.با دشمنی عمیق و ریشه دار.
- دشمن دمار، مایه ٔهلاک دشمن:
تا گرز گاوسار تو سر برکشد چو مار
هنگام حمله گرزت دشمن دمار باد.
مسعودسعد.
- غریب دشمن، دشمن بیکس و یار:
همین دو خصلت ملعون کفایتست ترا
غریب دشمن و مردارخوار می بینم.
سعدی.


ملت پاسبان

ملت پاسبان. [م ِل ْ ل َ](ص مرکب) پاسبان ملت. آنکه پاسبانی ملت کند. نگهبان ملت:
شاه ملت پاسبان را بر فلک
هفت سلطان پاسبان بینی به هم.
خاقانی.


ملت فروز

ملت فروز. [م ِل ْ ل َ ف ُ](نف مرکب) موجب رواج ملت. موجب رونق کار ملت:
افسرخدای خسرو، کشورگشای رستم
ملت طراز عادل، ملت فروز داور.
خاقانی.
و رجوع به ملت شود.


ملت دوستی

ملت دوستی. [م ِل ْ ل َ](حامص مرکب) حالت و چگونگی ملت دوست. و رجوع به ملت دوست شود.


ملت پروری

ملت پروری. [م ِل ْ ل َ پَرْ وَ](حامص مرکب) حالت و چگونگی ملت پرور. در اندیشه ٔ رفاه و سعادت ملت بودن. و رجوع به ملت پرور شود.


ملت خدائی

ملت خدائی. [م ِل ْ ل َ خ ُ](حامص مرکب) ملت خدایی. خداوند ملت بودن. بر همه ٔ دین ها فائق آمدن:
ز ملت ها برآرد پادشائی
به شرع او رسد ملتخدائی.
نظامی.
و رجوع به ملت شود.

تعبیر خواب

دشمن

اگر کسی بیند با دشمن در نبرد بود، اگر بیند دشمن او را بخورد، دلیل که در بلا و مصیبت افتد و توبه باید کرد و صدقه باید داد، تا از آن برهد. - محمد بن سیرین

معادل ابجد

دشمن ملت ‏

864

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری